دنیای کاغذی

می خواهم روی ابرها دراز بکشم حتی اگر آسمانِ کاغذی ام را به آتش بکشید / حرف های شخصیِ م.ح

دنیای کاغذی

می خواهم روی ابرها دراز بکشم حتی اگر آسمانِ کاغذی ام را به آتش بکشید / حرف های شخصیِ م.ح

من و اسپرسو تلخی به هم قرض نمی دهیم...!

 

شبیه تمامِ خالی بندی های ادبی

شبیه صدای بی صدای خاطره ای


شبیه تمامِ شعرهای عاشقانه

شبیه پایانِ فناهای عارفانه


شبیه تمامِ شب هایی که نا تمام می ماند

شبیه تمامِ قهوه هایی که نخورده می ماند


شبیه دردی که هر روز بزرگ تر شد

شبیه پاکتِ خالیِ سیگاری که مچاله شد


شبیه کبریت های خیسِ نسوخته

شبیه تمامیِ نفس هایی که نمونده


شبیه ماهی قرمزِ توی تنگ

شبیه دستایی پر از بغض


شبیه صخره ای رو به موج

شبیه پریدنی بدونِ اوج


شبیه  همه ی عادت های تلخی که باید ترک شود

شبیه حدِّ الکل هایی که زود می پرد


شبیه دخترکی با موهای بلند و گلِ سر صورتی

شده ام

این روزها

...



شبیه شبِ مخوفی که با تمامِ ستاره هایش باز هم حقیقتِ وجودِ تلخش تاریکی ست.

شبیه کسی که من نیستم، شده ام.

شبیه تمامِ آن چیزهایی که نبوده ام.


تیک تاک کرده ام به جای تمامِ عقربه ها،

زنگ زده ام به جای تمامِ وقت هایی که به پایان رسید.

غرق شده ام به جای همه ی دست و پا زدن ها،

افتاده ام از تمامِ پاها.


روزهایی که پشتِ سرم می دوند و فردایی که گذشته... 

پیشترها معتقد بودم به خدایی که به موقع می رسد!

این روزها معتقدم به خدایی که برای سیگارِ برگش فندک شده ام،

خدایی که گمش کردم آنجایی که همه پیدایش می کنند!

-برای همه خوب بودم جز او که تنها خوبِ زندگیم بود-


خودم را می گذارم یک جایی بالاتر از ماه، می گذارم از دور تماشایم کنند!

گرچه فاصله ها به ما خیانت! کرده اند،

اما

نزدیکی به خورشید چشمشان را کور! می کند. 


م.ح

شهریور ماه ۹۰

این فاصله ها را بشکاف و از نو بباف...


تو آنقَدَر از من دوری

آنقَدَر این فاصله ها را به هم دوختی

حواست نیست، زمین گرد است

سرم را که بر می گردانم، همین پُشتی


حالا تو هِی فاصله ها را به هم بچسبان تا دورتر شوی

بگو چند بارِ دیگر باید از من رد شوی

تا که باور کنی

در این حلقه ما بی خود از هم در پیِ  راهِ فراریم...


م.ح

آبان ماه 90