دنیای کاغذی

می خواهم روی ابرها دراز بکشم حتی اگر آسمانِ کاغذی ام را به آتش بکشید / حرف های شخصیِ م.ح

دنیای کاغذی

می خواهم روی ابرها دراز بکشم حتی اگر آسمانِ کاغذی ام را به آتش بکشید / حرف های شخصیِ م.ح

چرک نویس (5)


به خودم میام پشت ویترین یک مغازه

با دست هایی توی جیب

دماغی قرمز

و نگاهی خیره به لباس هایی شیک

و کسی مدام چیزی را در گوشم تکرار می کند

شبیه صدای سراب

ببخشید می شود بگویی سراب بودن چه حسی دارد؟

می شود بگویی سخت و تلخ و سنگ دل بودن چه حسی دارد؟

یا شاید وقیح بودن؟

بد بودن؟

ماه شب های کسی بودن؟

نبودِ بودِ یک نفر بودن؟

هم؟

می خواهم بدانم پشتِ آن آبها معشوقه ی یک زندگی بودن و نبودن چه حسی دارد؟



پ.ن: بعضی ها همیشه بودن را خوب بلدند لعنتی، وقتی وجودت را یک عمر به لحظه لحظه نبودشان تبدیل می کنند...


پ.ن2:کاش این نوشته ها را هیچکسِ هیچکس نخواند که بعضی چیزها را باید نوشت و رها کرد...


پ.ن3: این ها را می نویسم نه برای دلتنگی های این روزها،می نویسم برای آینده ای در 10 سالِ بعد...


نظرات 3 + ارسال نظر
dio سه‌شنبه 11 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ق.ظ http://dio.blogfa.com

صدای سراب ...!
قسمت اول بسیار قشنگ بود
پ.ن : گاهی باید تنهابگذاری و بروی !!!
پ.ن 2: اما من دوست دارم بخونم !

آره گاهی باید ترک کرد که ترک شدن دردی ست بزرگ که تمام نمی شود...

ته مانده های یک مرد چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ق.ظ http://tahmandeha.blogfa.com

بگذار این نوشته ها را همه بخوانند
بگذار وسعت تنهایی تو چیزی فراتر از قلبت باشد....

وسعت تنهایی من به وسعت یک گذشته است که سایه ایست همیشگی چه در نور چه در تاریکی...

dio چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ق.ظ http://dio.blogfa.com

خیلی وقته نیستی !
دلم برای چرکت نویسهات تنگ شده !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد