دنیای کاغذی

می خواهم روی ابرها دراز بکشم حتی اگر آسمانِ کاغذی ام را به آتش بکشید / حرف های شخصیِ م.ح

دنیای کاغذی

می خواهم روی ابرها دراز بکشم حتی اگر آسمانِ کاغذی ام را به آتش بکشید / حرف های شخصیِ م.ح

گفت کسی مانده است که خواهد آمد

من می گویم ولی

جمله ها نا تمام...


جاده به آخر رسید ولی من نرسیدم...


م.ح

آبان ماه 90


هنوز نمی دانیم چگونه می شود شکست را قانع کرد؟

پاورچین پاورچین شب را دور میزنیم
نکند خورشید بیدار شود
شب دروغگوی خوبی می شود گاهی
که خیال کنی زندگی هنوز خوب است
که خاطره های جعلی را هنوز می شود رنگ زد
که فراموش کنی غم را همیشه  می شود پیدا کرد

جایی درمیان  جیب راست پالتویَت

یا چشمانِ توی قاب عکسِ دیوارِ اتاقت...


...

در هر شبِ من
در پایانِ تمامِ این جمله های نا تمام،
 نمی دانم هایم در کنار هم می رقصند،
و من
کافر نمی شوم هرگز،ولی
دلم می خواهد یک رفیق باشد، یک کوچه...
ولی حرفی نه، صحبتی نه... من باشم، رفیق باشد و یک کوچه...

آنقدر در سکوت برویم و برویم و برویم که دلتنگی ته بکشد...بغض ها تمام شود...آنقدر برویم و برویم که به هیچ جا نرسیم!


امشب

من هستم و یک فنجان...رفیقی نیست کوچه ای هم...ولی سکوت هست

نشسته هم آدم می تواند تا خیلی جاها برود،

نشسته هم می تواند آنقدر برود و برود تا نرسد.





پ.ن: به قولِ ریحان هنوز هم گاهی میانِ آدم ها گم می شوم، هنوز آدم ها را بلد نشدم.


م.ح

آبان ماه 90


راستش را بخواهی...


من شیطان شدم،

تو دست های مرا /هم/

از پشت بستی!


حالا تو...


م.ح

مهرماه 90


farther away


maybe oneday,

farther away,

i find myself in the mirror...

not now...

not here...


M.H / autumn 90



سادگیِ آدم ها کار دستشان می دهد


موریانه های دلم چوبِ نفهمیِ شان را می خورند...


می دانی چه می گویم؟


هرچه خوب تر باشی، مقصر تری!



م.ح / مهر ماه 90


دیگران دورِ من می چرخند، من به دورِ خودم


دلِ گنجشکیِ من

دزدِ رویاها اگر تو را ربود

مرا ببخش

در امتدادِ افسونِ شب، خوابم برده بود...



م.ح / مهر ماه 90