بعضی چیزها از دست می روند
بعضی چیزها از یاد
بعضی چیزها از قلب...
تو از کجا رفته ای که بهتِ مجسمه ها را به رخ می کشی؟
تو مانده ای رفیق
من رفته ام
از دست
از یاد
از...
این روزهای بی طاقت، روزهای بی تو نیست!
روزهای بی من است...
امیدهایی را که در قعرِ سیاهی به خاک سپردم،
چهارشنبه ای که گذشت با لبخندِ نصفه نیمه ات در گور به خود لرزیدند...
م.ح
مهرماه 90
سلام مینا جان
واقعا نوشته هات دلنشینن. در عین سادگی واژه ها آدم رو به نوشتن تحریک می کنن.
ببخش منو که خیلی دیر اومدم واسه جواب خوبی هات
با اجازه من هم لینکت کردم
مرسی،حرفتون برام خیلی ارزشمند بود.
از خوندنِ وبلاگتون همیشه لذت بردم
از همیشه تا هنوز می خونم ته مانده های یه مرد رو!
ممنون که سر زدین
پاینده باشید
دوست بزرگوار مینا خانم
رسما" از شما دعوت به عمل می آید تا در "اولین جشنواره بزرگ کتابخوانی مجازی" شرکت فرمائید.
همچنین مایه مسرت است اگر در اجرای این طرح همکار افتخاری ما باشید و ما را از کمکها و حمایتهای معنوی خویش بی بهره نگذارید.