دنیای کاغذی

می خواهم روی ابرها دراز بکشم حتی اگر آسمانِ کاغذی ام را به آتش بکشید / حرف های شخصیِ م.ح

دنیای کاغذی

می خواهم روی ابرها دراز بکشم حتی اگر آسمانِ کاغذی ام را به آتش بکشید / حرف های شخصیِ م.ح

تو در من ته نشین شدی، حل نشدی...


به یک پنجره فکر می کنم، و به کوچه ای که از پس آن خواهم دید

به اینکه هر روز،

هر شب

پشت آن توان ایستاد و خیره شد به پیچِ مبهمش،

به اینکه

خواهی آمد

روزی دوباره،

خیلی دور،

خیلی دورتر از حالا

"همین حالا"


به یک پارک فکر می کنم،

"پارک گلها"

به انتظار

به نگاهی خیره

به امید

به حرفهای یک مرد در تاریکی رابطه،

به نیمه ی گمشده ای که کامل شد.


فکر کن یک صبح باشد

یک صبح سرد زمستان

از دور مردی بیاید

من با خود فکر کنم که خدا دوباره شوخی اش جدی گرفته است با ما...


پ.ن: وقتی زمان برای کسی متوقف شده باشد، در هیچ کجای ذهنش دیگر جایی هر چند کوچک برای هیچکسِ دیگر وجود ندارد.

                                                                                             -کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها-


پ.ن2: کسی از گناهاش جدا نمیشه، کسی به آدم زندگی دوباره ای هدیه نمیده...



نظرات 4 + ارسال نظر
ایران یونیک شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ب.ظ http://groups.yahoo.com/group/iranunique/join

سلام عزیزم وبلاگ جالبی داری - به من هم سر بزن

مهتاب شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ب.ظ http://moonlight-m.blogsky.com

چه امیدواری تلخ مشترکی داریم ...

امیدواری نیست، یک توهمه تلخه...

حیاط خلوت دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ق.ظ http://www.tongemahi.blogfa.com

کاش میشد...

dio پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 ب.ظ http://dio.blogfa.com

فکر کن یا صبح باشد .... که خدا دوباره شوخی اش جدی گرفته است با ما !!!!!! (زیبا بود)
پ.ن : واقعا اینطوریه ...!
پ.ن 2: شاید داد...!

مرسی دیو :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد